27 October 2007

 

درست در روزهایی که تاریخ خود را گستاخانه نشان میدهد ،زندگی روزمره از زیر این سایه بیرون می آید ، و بستر زناشویی با ابتذالی شکوهمند و تداومی وحشتناک ظاهر میشود.
میلان کوندرا – زندگی جای دیگریست
 

 

 

 

 

 

18 October 2007

 

فلسفه با مذهب فرق میکند .
ادعاهای فلسفه درباره جهان به کمک منطق توجیه میشوند ، در حالیکه مذهب اصول خاص خود را به کمک داستان سرایی و افسانه بافی توضیح میدهد.
 

 

 

 

 

 

15 October 2007

 

دوستی میگفت آمریکا مثل گاویست که همه دنیا از شیرش استفاده میکنند ولی ما علاقه داریم که از شاخش استفاده کنیم !
اونهم استفاده غیر اخلاقی !
 

 

 

 

 

 

03 October 2007

 

مدتیه که این ذهن بیکار من ، به فکر میکنه که دوس داره وقت مردن ، در چه حالی باشه ؟
همه اطرافش باشن و گریه کنن؟
مث یه روشنفکر در آخرین لحظات از دموکراسی حرف بزنه ؟ یا مث یه وطن پرست از اطرافیان بخواد که نزدیک تخت جمشید دفنش کنن !
مث یه قهرمان لبخند بزنه یا مث یه بزدل گریه کنه ؟ میدونی؟ دلم نمیخواد مرگم از این مدلایی باشه که آدم جون میده ، بعدش یه صداهایی از خودش در میاره و دست و پاش میلرزه و... نه نه ! اونجوری اصلا خوب نیست .
دوست دارم موزیک پخش بشه. مثلا متالیکا ! آره آره این خیلی باحال میشه mama said .
یه استادی داشتیم که میگفت نوع مردن آدما اوطوری نیست که ما از بیرون میبینیم . مثلا کسی که خیلی زیبا لبخند میزنه و میمیره ، اصلا به این معنا نیست که مرگ راحتی داشته . ممکنه روحش در همون لحظات در حال عذاب باشه !
چه میدونم، هرکسی یه حرفی میزنه .
ذهن بیکار من ،خیلی پیشتر از اینکه به نوع مردن فکر کنه ، به گذشتن سالهای عمر فکر میکرد و همچنان میکنه !
یه شب خواب دیدم که 15 سال پیر شدم ! وحشتناک بود. هیچی از 15 سال گذشته یادم نمیامد. گریه میکردم و سعی میکردم خاطره ای از این 15 سال به یادم بیا د. ولی هیچی ! صبح که فهمیدم خواب بوده ، یکی از بهترین لحظات زندگیم بود . تا یک هفته ، آهنگ جبر جغرافیایی نامجو رو گوش میدادم و تو حال خودم بودم ...

من از اون آدمایی هستم که اگه در بستر مرگ بیفتم ،دوس دارم رفقام دور و برم باشن ، آدمایی که دوستشون دارم ، بعد تا لحظه آخر کرسی شعر میگیم و میخندیم. اینم میشه .
دوست ندارم با تصادف بمیرم. مرگ تصادفی خیلی هولناکه . یا مرگ با گلوله . در یک لحظه : تمام!
یه چیزو مطمئنم :
دوست دارم لحظه آخر ، احمدی نژاد بیاد بالای سرم ، دستمو دراز کنم به سمتش،مث اونایی که کمک میخوان.بعد وقتی اونم دستشو آـورد جلو که دستمو بگیره ،انگشتامو جمع کنم و انگشت وسطمو بهش نشون بدم ! بعدش مث فیلم کنستانتین بهش بگم : for your boss !
آی میخندیم، آی میخندیم...
 

 

 

HOME

MAIL

 

 

DAILY

روز آنلاین

صبحانه

شرق

دوم دام

روز آنلاین

FRIENDS



ARCHIVES
February 2006 / March 2006 / April 2006 / May 2006 / July 2006 / August 2006 / September 2006 / October 2006 / November 2006 / December 2006 / January 2007 / February 2007 / March 2007 / June 2007 / July 2007 / September 2007 / October 2007 / November 2007 / March 2008 / April 2008 / June 2008 /


Powered by Blogger