28 March 2006

 


صل علی محمد , بوی انرژی آمد
اصفهان اونقدرام که میگن دیدنی نبود, یعنی واسه من نبود
12-13 سال پیش رفتم و به نظرم خوب نیومد
با خودم گفتم که تو عالم بچگی نمیفهمیدم از زیباییهاش...
امسال دیدم که ظاهرا هنوزم زیاد نمیفهمم...
به جز کلیسای وانک از چیزای دیگه زیاد حال نکردم علی الخصوص ملت شهید پرورش
از رفقای اصفهانی عذر میخوام ولی اونجا زیاد بهم خوش نگذشت...
البته شب عید و رفقا و تلفنا و اس ام اس هایی که میومد و میرفت قشنگش کرد
به اینا اضافه کن کله خر بازیهای 5-6 تا جوون باحال...
از بچه گی توی مدرسه _ و حتی توی خونه _ منو به عنوان تخریبچی میشناختن...
حالا به این تخریبچی یه توپخونه و یه فرمانده و یه دلقک و یه گنده بک اضافه کنی..
به نظرت چیزی از اصفهان باقی میمونه؟؟؟
هدف بعدی تاسیسات هسته ای(یو سی اف ) اصفهان بود که بیرونمون کردن ..


کوروش جون مادرت بیدار شو...
زیبایی, تمدن., فرهنگ...هر چیزی که میخوای توی شیراز هست
روز اول پاسارگاد...
اون آقاهه که توضیح میداد من هی بغض میکردم...
میگفت زمان حمله اعراب, ایرانیها چون میدونستن که خصلت اونها چیه _یکی از میون
جمعیت میگه: وحشی بودن دیگه!!_ اینجا رو گفتن که مقبره مادر حضرت سلیمانه که از گزند دور بمونه...
اعراب هم که باورشون نمیشده این بنا کار انسان باشه , قبولیدن که اینجا رو اجنه ساختن ..
و بعدش کلی توضیح داد که چجوری گند زدن به بنا و توش محراب ساختن و رو در و دیوارش آیه قرآن نوشتن و ..
تا اینکه باستان شناسای ایتالیایی و ژاپنی که اومدن اینجا و نوشته ها رو ترجمه کردن فهمیدن که اینجا
آرامگاه کوروش کبیره!!
یه نفر پرسید: همسران کوروش کجا دفن شدن؟؟
و آقاهه توضیح داد که کوروش کبیر فقط یک همسر داشت که اونم همینجا دفن بوده...
و همهمه ای میون حضار میافته و هر کس یه نظری میده ...
_ کوروش انسان بوده , عرب که نبوده!!
_هر چی میکشیم از دست این عرباست..!!!
.
.
.
.
چیزی که میشد اونجا تو چهره همه دید , احساس غرور بود...
روز دوم:
خوشا شیراز و وضع بی مثالش ....خداوندا نگهدار از زوالش
اگر یه روز رییس جمهور بشم بی برو برگرد شیراز پا یتخت میشه
( از الان دارم رای جمع میکنم )
بی نظیره.........
همه جاش بی تعارف زیباست
حتی لهجشون ( بر عکس اصفهانیها که همش از واژه کون استفاده میکنن ,
مثلا میگن : عرض کونم خدمتتون...)
روز سوم
اگه رفتین شیراز حتما از عفیف آباد و پاساژش دیدن کنید...
از ما گفتن...
برگشتنا:
یزد مثل شهر مرده هاست
هیچکی توش نبود
مردم هم فکر کنم هر جا سبزه و دار و درخت میبینن دست به کار میشن و...اهم م م م..
یه نهار خواستیم بخوریم , رو چمنا جای نشستن نبود , کپه کپه...
طبس هم که خدا بده برکت ...
بدبختی از سر و روی ملت میباره..
بکی نیست بگه تو که هنوز شهرات گازکشی نداره , گه می خوری میگی انرژی هسته ای حق مسلمته..
تو راه کلی امامزاده دیدیم..!!
میگم کاش هر کدوم از این آقایون امامان نفری 2 واحد تنظیم پاس میکردن ..
یاد کوروش افتادم
همقطاری گفت : خوب شد این عزیزان بیشتر عمرشون رو در زندان و اسارت و اینا بودن وگر نه که...
الکی الکی رفتیم سفر و اومدیم ها ...
به همین سادگی...
به همین راحتی هم میمیریم...
هی فلانی زندگی شاید همین باشد..!!!
 

 

 

 

 

 

17 March 2006

 


ساعت 2 به یه دلیل خیلی خوب بیدار میشم و دیگه بیخوابی به معنای واقعی کلمه...
یه سر به وبلاگ زدم و دیدم که دوستی آهنگ (لالایی..) رو گذاشته روی وبلاگش.. _ببینین حتما_
یادم اومد...
یادم اومد که اون زمانا وقتی شب میشد...ساعت 9 که قصه شب پخش میشد واسه بچه ها , من و فرشاد که
هنوز تو زد و بند دغدغه های آدم بزرگا نبودیم, با اینکه خوابمون نمی آمد میرفتیم توی یه تخت 2 طبقه
که من بالا بودم و فرشاد پایینش...
الکی چشمامونو میبستیم و کلی صفا میکردیم...
مامان هم لذت میبرد از دیدنمون و کلی با گل پسراش عشق میکرد..
صحبت خیلی پیشه... لا اقل 15-14 سال...15 سال !!!! یادمه سوم چارم دبستان بودم...
بعضی وقتا , بابا هم اگه خونه بود , به این جمع اضافه میشد...
تصورش هم شیرینه هم سخت... هم تلخ...خیلی تلخ
از اون روزا خیلی میگذره... خیلی...
آدمای زیادی اومدن...بعضی ها هم رفتن...
دیگه نه من و فرشاد از شر اون دغدغه ها راحتیم...نه مامان فرصت اینو داره که این چیزا رو ببینه...
و نه دیگه آهنگی پخش میشه از این دست.._شاید هم میشه, نمیدونم_
حالا این آهنگه با تمام شیرینیش واسم دردناکه...
گل زود خوابید..مثل همیشه...
من قرباغه بودم
پر سر و صدا...
خونه بیشه بود
سبز ...همیشه سبز...
مادرم مهتاب بود
فرشاد چی بود ؟ نمیدونم...ولی جزیی از این بیشه بود..
نمیدونم
گل زود خوابید مثل همیشه...
قورباغه ساکت...خوابیده بیشه...
چرا؟ چرا به این زودی؟ چرا گل به این زودی خوابید ؟...
میتونست باشه و هنوز ...
چی بگم...
حالا اون گل یه یادگاری داره که تو همون حال و هواست...
دنیای بی خط کشی بچه ها...
همونطور میخنده...
همونطور شبا میره توی تختش ...مامانش حتی همونطور براش لالایی میگه...
حسودیم میشه...
و من و فرشاد که حالا واسه خودمون مردی شدیم....شاید
هنوز اون یادگار بزرگ نشده...داره میشه...
از اون گل حالا فقط یادی مونده و یادگاری...
امسال عید, تازه بعد از 3 سال میفهمم که نبودنش یعنی چه......
میشه لعنت کرد..میشه زمین و زمان رو به فحش و ریدمان کشید...
میشه برای تقدیر, کثافت و لجن حواله کرد
میشه رو به آسمون کرد و شکوه کرد...
میشه گریه کرد..
میشه هم نکرد..
میشه تو سکوت خودت آروم آروم به یادش باشی و بزرگ بداری یادش رو و یادگارش رو...
اما حالا فاصله...اذیتت میکنه ...نه؟؟
دیگه اون دو تا پسر بچه هر کدوم مسیر زندگی خودشونو انتخاب کردن و نمیتونن با هم توی یک تخت بخوابن...
دیگه اون خندهه نیست حتی که...
سخته باورش ...حالا بعد از 3 سال میفهمم که سخته...
بیشه رو بدون گل دیدن...بزرگ شدن...سخته
من مرد روزهای سختم...
برای یادگار اما که هر از گاهی یادش میکنه...خیلی سخته...اون چی میشه...
امسال عید با هر سال فرق داره...
پدر نیست...
گل زود خوابید...مثل همیشه...
قورباغه ساکت...خوابیده بیشه...
جنگل, لا لالا....برکه لا لالا....
شب بر همه خوش ..تا صبح فردا...
و
باز میگویند فردایی دگر ...
باش تا آن دیگری پیدا شود...
کاوه ای پیدا نخواهد شد امید...
کاشکی اسکندری پیدا شود...
 

 

 

 

 

 

16 March 2006

 

پسرخاله عصبانی شد

در راستای توجه به «ظرافت های دیپلماتیک» ، آصفی سخنگوی وزارت امور خارجه اعلام کرد: «ظاهرا مغز جک استرا هنگ کرده است.» وی اظهارات استرا را مشتی «خزعبلات» خواند و گفت: « اینها به دری وری گفتن افتاده اند.» آگاهان پیش بینی می کنند که در جلسه آینده سخنگوی وزارت خارجه کتش را جلوی دوربین دربیاورد و جملات زیر را بگوید: «جرج بوش مادر... است و روسیه هم کو... بازی در آورد و شیراک هم عمرا یک موجود عوضی بیشرفی است که دومی ندارد، آن زنیکه رایس هم که اگر آدم بود با آن یارو قزوینی یه.... » فعلا اعصاب همه مستقیما به میکروفون وصل است و حال ملت خراب است

ابراهیم نبوی.

 

 

 

 

 

 

15 March 2006

 


مثل برق میان و میرن ...
انگار همین دیروز بود...یا نه!!..همین چند لحظه پیش انگار...
امسال عید با هر سال فرق داره...
میدونم که داره...
امیدوارم که همیشه اوضاع به این بدی نباشه...
البته این رفیقم امسال کنار منه...
و این خودش یه اتفاق خیلی خیلی خیلی خوبه....
این که یه نفر هست که شکل خودته...شکل خود خودت...
اصلا شاید خودته و تو توهم زدی که کس دیگه ای در کاره...
پشت شیشه برف میبارد... پشت شیشه برف میبارد....
در سکوت سینه ام دستی ...دانه اندوه میکارد...
قدر همو بدونین که این قافله عمر عجب میگذرد
همین الان هرکی کنارتون نشسته رو بغل کنین ....هرکی.!!_ جنبه داشته باشین_
پیشاپیش...
سال نو مبارک
 

 

 

 

 

 

12 March 2006

 


لازم نیست دنبال سوژه بگردی
این روزا اونقدر اتفاق دور وبرت هست که واسه هرکدومشون میتونی کلی تف بدی
صبح داشتم وبلاگ مسعود رو میخوندم ...
سبکش همون به قول خودش ( هر چه میخواهد دل تنگت بگو) ولی کلی فاز بهت تزریق میکنه
اتا ق پر از کثافتم رو نگاه میکنم و از این شلخنگی یه حس خوبی بهم دست میده
یه مشت کاغذ مچاله یه گوشه , چند تا کتاب آماده خونده شدن _ مدت یکی دو سا لی هست که آماده هستن !! منتظرن که منم آما دگیم رو اعلام کنم _ , چند تا بروشور که قاعدتا باید خونده میشدن ولی خوب قضیه همون آب هندونه هست و...
جورابهایی که خوب سعی میکنم بهشون نزدیک نشم , یه موبایل که اون گوشه افتاده و هراز گاهی صداش بلند میشه که:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم !! اخوی مسیج رسید ..من الله توفیق..
و تو میری مسیج باکس رو چک میکنی
یا فحشه , یا جکهای سخیف ملت_ که بعضیاشون خیلی باحالن , حالا میگم _...یا مسعوده که در باره انرژی هسته ای توضیح میده _ در حد خدا _ یا این رفیقمه که کلی فاز وحس و اینا رو بهت منتقل میکنه یا دختر خالست که بنده خدا 4 هفته است که کامپیوتر رو داده به من که درست کنم و نشده هنوز ...
کف اتا ق هم نمیشه راه رفت چون به جای فرش لباسه که پهن شده
اینا مهم نیست ...
توی این کله هه...خیلی شلوغ تره _ گرچه بالاش خلوته!! _ولی این روزا دود ازش میاد بیرون...
یکی نیست بگه آخه آدم وقتی میخواد چیزی بنویسه , تازه بی حوصله هم هست از این آهنگا گوش میده؟؟ :
از او بالا کفتر میایه...با یک دانه دختر میایه...!!! خدااااااااااااااااااااا
حیفم میاد عوضش کنم ...صبر میکنم تموم شه بعد مینویسم.............
...
...
....
...
این آقاهه اومد سفارشش رو تحویل گرفت ..گفت چقدر بدم؟ گفتم حالا باشه بعدا همرو با هم یه جا حساب میکنیم ...
اومدم پشت در دو دستی زدم توی سرم : لا مصب تو که پول نداری چرا کلاس میذاری ...
میتونستی باهاش یه کارت اینترنت بخری...که مجبور نباشی ساعت 6 صبح پاشی از اینترنت شبانه استفاده کنی...
بی خیال ..پول قلمبه یه دفعه ای حالش بیشتره !!نه؟؟
بچه ها باحالن ها...
با یه هویج سردیشون میکنه ..با یه استکان عرق گرمی.._ یا یه چیزی تو همین مایه ها..!!_
آهنگو عوض کردم ...صدای شاملوست که خیام میخونه.:
می نوش که عمر جاودانی اینست...
خود حا صلت از دور جوانی اینست...
هنگام گل و می است و یاران سرمست...
خوش باش دمی که زندگانی اینست....
اینو یه بار به این رفیقم که خیلی دوستش دارم گفته بودم که از مستی خنده هاش رو دوست دارم...
خنده هایی که از ته دله...بدون اینکه یه دفه یادت بیاد که یه چیز دیگه هست که با وجود اون نمیتونی بخندی ..
بعدش خنده رولبات خشک بشه...
نه ..خنده مستی این چیزا رو نداره...صاف و ساده ست...
بعضی رفقا مثل مشروب میمونن ...وقتی باهاشون هستی از ته دلت میخندی ...
و این رفقا خیلی کمن..خیلی کم ..
و وقتی که کاملا یه دفه و تخمی تخمی و به خاطر لجبازی خودشون و حماقت باز هم خودشون از دستشون میدی...
تازه میفهمی که چقدر سخته...
من یکیشون رو همین روزها از دست دادم...
همینطور ساده و همینطور تخمی...
خیلی خره...خیلی...
اگه میدونست که چقدر دوستش دارم و اگه میدونست که چقدر احمقانه و یکطرفه داره قضاوت میکنه اینطوری نمیشد...
یه جایی خوندم که :
اگه میخوای ارزش یک دقیقه رو بدونی ...از یه نفر که از اتوبوس جا مونده بپرس...
اگه میخوای ارزش یک ثانیه رو بدونی... از یه نفر که از یه تصادف جون سالم به در برده بپرس..
اگه میخوای ارزش یک صدم ثانیه رو بدونی ...از یه قهرمان المپیک بپرس...
و اگه میخوای که ارزش یه دوست خوب رو بدونی ...از دستش بده تا بفهمی...
 

 

 

 

 

 

11 March 2006

 


دختر سیه مو در امتداد چمنزار به سوی او می آمد .
به یک حرکت لباسهایش را از تن بر درید وبا نفرت به کناری انداخت...
بدنش سفید و لطیف بود, اما هوسی در او بر نمی انگیخت
در واقع نگاهی به او نیفکند....
آنچه در این لحظه مایه حیرت او شده بود , ستایش برای شیوه به دور افکندن لباس بود..
این کرشمه فریبا و بی اعتنا , جلوهء به فنا سپردن کل فرهنگ وکل نظام فکری داشت .
گویی " ناظر کبیر " , " حزب " و" پلیس اندیشه " را میتوان به یک کرشمهء با شکوه بازو
به درون عدم روانه ساخت
چنین حرکتی نیز به دوران باستان تعلق داشت..!!
جرج ارول _ 1984

این کلمات آنقدر قدرت نفوذ دارند به نظرم , که آدم رو به فکر وادارند
اون زمانهایی که از بعضی چیزا خسته میشی, یا تفکرات اطرافیان آزارت میده...
وقتی از آنچه که باید رعایت کنی ولی دلیلی براش نمیبینی خسته میشی
وقتی ار حماقت توده ها رنج میبری!!
از فرهنگ , از مذهب , از رسوم , از این چرندیات و مهملات و خزعبلاتی که عرف نامیده شوند وحالت تهوع رو برات به ارمغان میارن...
کلمه است که میماند ....و انسانها شرمسار کتابها خواهند شد که روزی فرا میرسد که نامشان به زشتترین شکل ممکن بر این صفحات خوانده شود ...
این روزهای آخر سال ....هر دعایی که دارین بکنین ...فقط یادتون نره که اینو حتما ازش بخواین...
که سال بعد مثل امثال نباشه...
انرژی هسته ای تا اطلاع ثانوی همچنان حق مسلم ما ست !!!
 

 

 

 

 

 

04 March 2006

 


کتاب زیبا و خواندنی " ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم " از اخوان به دستم افتاد
1363چاپ قدیمی که خیلی وقته دیگه تجدید نشده
چشمم به شعری افتاد که دیدم حیفه اگه نبینبد شما هنر این نابغه معاصر رو ..راستی شعر رو به لهجه مشهدی بخونین ..اگه مشهدی بلد نیستسن اذیت میشین ولی خوب من سعی کردم یه جو رایی شکسته و بسته توضیح و تفسیری زیرش اضافه کنم ..لذت ببرین و نظر بدین..:

آی تو که سنبل تِو مِدی , دسته گلا به اِو مِدی................................. اَتیش بو جونت نیگیره , خب دل مو رِ اَلو مدی
(ای تو که سنبلت _احتمالا یعنی همون قنبل_را پیچ و تاب میدهی و باعث خراب شدن کار های ملت شهید پرور میشوی ...الهی ور نپری جیگر_ یا یه چیزی تو همین ما یه ها_که آتش دل بنده را گَر میدهی!!!!)

با ای که دل دیوِنته,کِفتر جلد خنته .........................................واز ما ره سر مگردنی ,واز کا ر سمب و سو مدی
(با اینکه دلم دیوانه ات میباشد و مانند کفتر عادت داده برای پشت بام توست .باز هم بنده را سر میگردانی و با ز کا رم رو سمت و سوی دیگری میدهی _چقدر سخته زیر نویس دادن_)

با ای که ماده کفتری , مثال طاووس نری.................................. نفس ادم پس می شنه , وخت سینه ره جلو مدی!!!
(خوب مصرع اول که معنا یش معلوم میباشد و مصرع دوم را هم به دلیل وضعیت بحرانی کشور _از همه نظر حتی همین خودش_و با توجه به بحران هسته ای توضیح نمیدهم ..هر کی فهمید خودش تنهایی لذتش رو ببره!!!)

کوشته آب و گلتوم , دل نگرون دلتوم........................................... با ایجوری شلی ولی, بند اخر به او مدی!!
کشته مردۀ قیافه خوشگلتم ولی دلم واسه دلت نگران میباشد ...... با این وضعیت مستهجن و زننده شما آخرش کا ر دست خودت میدهی خواهر..!!!

اتیش بسه, مو سخته تم, نبند که مو آموخته تم......................................... بد بده , اما تو چه خوب مجزَنی الو مدی
(آتش بس است من سوخته ات هستم _خسته نباشم که اینجا رو معنی کردم_ پایم را نبند که بنده آموخته و عادتی هستم برای تو جییییگر_کفتر بازان معنایش را در خواهند یافت_!!!!.........بد بد است اما تو چه خوب مرا میسوزانی و آتشم را می افروزی)
عاشق پا تا سرتوم , مشتری نوبرتوم .......................................هولوی پوست کنده بوگو , شفتالواره چطو مدی؟؟!!
(خوب این مصرع پایانبست و در نتیجه باید انتظار داشت که کل پیام در اینجا نهفته باشد..
عاشقت هستم به صورت عمودی از پایین تا بالا _ و ایضا برعکس احتمالا _ که صرفا یک جمله عاشقانه میباشد
مشتری نوبر که یعنی همون اول وقتت هستم, در اینجا شاعر به مسئله روسپیگری که امروزه بعد از بحران هسته ای بزگترین معضل _ معضل خوب نیست , بهتره بگیم مشغله فکری !!_ برای ملت و دولت است اشاره مینماید...
هولوی پوست کنده : خوب ظاهرا یک حرف سطحی و نسا ء فریبانه میباشد ولی اگر دقت کنیم با توجه به اینکه قاعد تا هر هلو یک هسته دارد , شاعر تلویحا به بحران هسته ای نیز اشاره ای کرده و تا کید کرده که انرژی هسته ای , حق مسلم ماست!!!
شفتا لواره چطو مدی : خب معنی جمله یعنی شفتالو ها را چگونه میدهی؟؟!!!اما در تفسیر آن علما تفرق نظر دارند
بعضاً معتقدند که این مردک یا مست بوده یا اینکه در حال کار مستهجنی بوده که اینطور سخیف عنان سخن از کف داده
ولی باز ما که جزو علمای سطح بالا هستیم دقت کردیم دیدیم که نخیر...
دقت کنید : شفتا لو ها را چطور میدهی یعنی بالا خره این مذاکرات هسته ای چگونه قرار است پیش برود !!!! با ما این هسته ای را چطور به روسیه میدهیم و اینکه آیا اصولا این موضوع هیچ شباهتی با ترکمانچای و گلستانچای ( به قول رییس جمهر بیسواد بور کینا فاسو ) نیز ندارد ؟؟!!
به هر روی این برادر بزرگوار با اینگونه شعر ها خود را از جرگه شعرای سوسول معاصر جدا کرده ونیزنشان داده که چقدر مهم و حیاتیست این مسئله هسته ای !!
نظرات و پیشنهادات شما را خواهانیم...
انرژی هسته ای حق مسلم همه ماست....
یا علی یا هیچکس !!
 

 

 

 

 

 

02 March 2006

 

باز ، هي
مي بيني اش؟
همين موجود سربزير را مي گويم ميان اينهمه چوبه دار
هزاران سال است که شاهد نمايش تکراري دارزدن است
هي سربه زير، ريزريز مي خندد و هي قامتش را تند تند تکان مي دهد و جلو مي رود هي آنها عصباني مي شوند ازتکان خوردنش... هميشه آمده اند قامت راستِ سر به زيرش را بلند کرده اند سرش را به بالاي دار برده اند
هي ديده اند اين که سرش بر دار بلند شده آن نيست که هي تکان مي خورد هي گيج شده اند ...هي نفهميده اند...بازهي همين موجود سربه زير، ريزريزخنديد.....
.هنوز هم نفهميده اندکه تمام هويت آن چيزي که هزاران سال است مي خواهند سرش را بربالاي دار ببينند، سربه زير بودنش است
مي بيني اش چگونه تکان مي خورد؟
قلم را مي گويم
شاعر مجهول .....در بزرگداشت اکبر گنجی
 

 

 

HOME

MAIL

 

 

DAILY

روز آنلاین

صبحانه

شرق

دوم دام

روز آنلاین

FRIENDS



ARCHIVES
February 2006 / March 2006 / April 2006 / May 2006 / July 2006 / August 2006 / September 2006 / October 2006 / November 2006 / December 2006 / January 2007 / February 2007 / March 2007 / June 2007 / July 2007 / September 2007 / October 2007 / November 2007 / March 2008 / April 2008 / June 2008 /


Powered by Blogger