30 November 2007
همه ما...
همه هم سن و سالها .چی ما رو اینقدر پریشون میکنه ؟
این روزا ، یا این سالها ، هر کجا سرک میکشم ، هر چی میخونم ، هر کیو میبینم ، همه داریم ناله میکنیم...
یکی از این همه هم خود منم. دنبال راه حل نیستم. اعتراضی هم ندارم که چرا اینطوره. فقط جواب سوالم رو میخوام.
فکر میکردم رفقای من اینطوری هستن. فکر میکردم من مشکل دارم. ولی وقتی وارد وبلاگستان شدم ، دیدم نه...
نال زدن و گلایه از روزگار انگار خط اصلی همه ماهاست.
تاریک نویسی رو انگار همه دوست داریم.
چی شده که همه با هم از دنیا ناراضی هستیم ؟ مگر نه اینکه دهه سوم زندگی ، شاد ترین و شیرین ترین دهه ست ؟
پس کجاست ؟
دنبال مشترکات میگردم :
پول ، حتما مشکل ساز هست . اگه بگیم نه و پول شادی نمیاره و خوشبختی نمیاره و زندگی زیباست ، قصه کلثوم ننه گفتیم. همه دور و بری هایی که من میشناسم ، وضع بدی ندارند ، ولی همیشه چیزهایی هست که نداری و نمیتونی داشته باشی ، آزارت میده. پول مسئله مهمیه ، ولی اصلی نیست.
اوضاع مملکت ؟ حتما مهمه و حتما تاثیر گذار . فضای نفس کشیدن ما کمه و ترس زیاد . درست !
ولی اینم نیست. خیلی از جوونای دنیا ، در اوج بحران های سیاسی ، اینقدر تاریک فکر نمیکنند. اینقدر سیاه نمی نویسند و البته اینقدر زیبا سیاه نمی نویسند. تازه خیلی از ماها که بیرون از این حکومت تاریک هستیم ، باز هم تاریک مینویسیم و تاریک فکر میکنیم.
شاید یه جور ژست روشنفکریه ؟ شاید ...
واقعا عجیبه ، نمیشه به کسی زنگ بزنی و بگه " خووووب خووبم ، خدا رو شکر..." و به جاش همه میگن : "بدک نیستم ،به هر بدبختی هست میگذره دیگه..! " یا چیزی با همین مضمون.
چه مرگمونه ؟ کسی میدونه ؟
DAILY
FRIENDS