28 February 2006

 

sad but true!!
دیشب یه اتفاق عجیب برام افتاد..
یه عزیز رو دیدم که فکرمیکردم رفته..برای همیشه...
باورم نمیشد که زنده باشه... چون خیلی وقتا خواب میبینمش و میدونم که دیگه نیست...میدونم که خوابه..
ولی اینبار خیلی ملموس بود...باهاش حرف زدم, لمسش کردم, چند بار توی گوشم زدم تا مطمئن بشم که بیدارم...
بیدار بودم...ازش سوال کردم, گفتم من زیاد خوابتو دیدم..چطور باور کنم که بیدارم؟؟...
این رفیقم میگفت خواب بو نداره...من بوئیدمش...خواب نبود....من بیدار بودم..
حتی یادمه که ساعت 8 صبح بود...قرار بود به رفیقم زنگ بزنم ...زنگ زذم...همونجا....
دیگه مطمئن بودم که بیدارم....
ولی بهم گفت : هیچ وقت مطمئن نباش..شاید همش خواب باشه...
من باور نکردم و خوشحال از اینکه بازم هست...
ولی یه دفعه تکون خوردم...
بهتم زده بود... همش خواب بود....
به این وضوح؟؟...به این روشنی؟؟
یادم افتاد که اون عزیز سه ساله که مرده... سه سال..
به ساعت که نگاه کردم وحشت برم داشت:
8:10 !!!
یعنی حتی زمان هم توی خواب درست همین الان بود...مکالمه من باهاش حدود 10 دقیقه طول کشید ...
از اون لحظه به بعد ...همه چی یه رنگ دیگه گرفته واسم...
اگه این واقعیت ملموس به این وضوح...خواب بود..پس دیگه نمیشه به هیچ بیداری اعتماد کرد...
تمام نشانه های بیداری اونجا بود الا خود بیداری....
کسی چه میدونه؟؟ شاید همه اینا خواب باشن...من, نوشته هام...زندگیم و حتی خواب دیدنام...
هممون خوابیم...
هی تو ..!!!
ممکنه هر لحظه یه صدای نخراشیده از خواب بیدارت کنه...
از رویات لذت ببر...
"دیشب , بعد از اینکه مطمئن شدم بیدارم, از خواب پریدم, از اون شب همیشه به بیدار بودنم شک دارم..!!!"
اینو یه جایی خونده بودم...ولی از کنارش گذشتم....
تا اینکه این دیشب, به سراغ خودم آمد.....
چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست
چون هست به هرچه هست نقصان و شکست
انگار که هر چه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست
 

 

 

 

 

 

26 February 2006

 

سقوط
اتاقم یه پنجره داره که رو به بلواره ... زیر این پنجره یه حیاط خلوته که به اندازه 5 طبقه با اتاق فاصله داره
تازگیا تفریح من این شده که جلوی این پنجره وایمیستم و..
.نه بابا زیاد رومانتیک فکر نکنین, یه کار جالبتر از تماشای منظره و لذت بردن از هوا و این حرفا بلدم...
تف میکنم!!!
از اون بالا موزاییکای کف حیاط خلوت دیده میشه ...منم نشونه میگیرم و اااخ خ خ خ..تف
خوب لذتی داره!! بیکاریم دیگه ...امکانات هم نداریم , اینجوری هم سرمون گرمه , هم یه جوری به اون کسایی که صحنه رو میبینن میفهمونیم که : تف توی این دنیا!!
هم واسه نشونه گیری خوبه , هم واسه ابراز عقیده ...البته خوب همه نظرات راجع به دنیا رو نمیشه به این راحتی ابراز کرد ...مثلا اگه یکی بخواد بگه شا... توی این دنیا, خوب قاعدتا لب پنجره و از طبقه 4 ام مکان مناسبی واسه ابراز احساسات نیست , مگر در ساعات آخر شب که ملت خوابن وحالا مراحل عصبی و بدترش بماند که مثلا ... توی این زندگی!!اونو دیگه نمیشه اصلا پنهونش کرد...چون بو میده !!!
خوب میگن آمار بیکاری بالاست...راست میگن دیگه. من که به نظرم تفریح خوبیه و البته سالم!!!(دیدین این مامانا هر کیو میبینن فقط واسشون مهمه که " طرف سالمه؟؟!!!"
 

 

 

 

 

 

23 February 2006

 

زمان: 12:35 شب
مکان: بلوار معلم
سرعت: 125 س/ک
موزیک متن:شهرام ناظری
وضع روحی: خفن
وضع عقلی: error
وضع مغزی: چِت
وضع احساسی :ددم واای ی ی
خوب اصولا بعضی وقتا....بعضی آدما...چت میزنن...(قطعا همه تجربه این شرایط رو دارین...مگه نه؟؟)
مهم موزیکه !!!باور كن مهمه...سعی کن یه چیز ملایم گوش کنی....چون اگر علاوه بر چت, قات هم بزنی...یه کم قضیه از حالت ملایم خودش در میاد, میدونی...!!!
امشب نمیدانم چه باید کرد
امشب کسی در خانه من نیست
گیرم برون از من, تاک شب از انگور صدها کهکشان پر بار
گیرم خم مهتاب هم سر شار...من با که نوشم دُرد شادی یا غم خود را؟...وقتی که مستی چون تو هم پیمانه من نیست
 

 

 

 

 

 

19 February 2006

 

اين دوست من ديشب ميگفت دوست داره خدا از اون بالا بياد پايين و سرشو بذاره روي بالشت ،نگاش كنه،دستشو بذاره روي شونش و بهش بگه:...نه راجع به چيزي كه قراره بهش بگه حرفي نزد
منم يادمه كه يه چيزايي گفتم مثلا اينكه دوست دارم خدا بياد پايين توي اتاقم...دو تا فنجون قهوه ...بهم نگاه كنه....بعد با هم دست بديم...از اون دستاي مدل دار كه چند بار مشتاشونو به هم ميزنن ..و آخرش حركتاي عجيب و غريب در ميارن (يكي بالا ..يكي پايين...يكي از روبرو...حالا دستارو موازي بگير و آرنجاتونو بزنين به هم...حالا با انگشت اشاره به طرف هم نشونه برينو يه چيزي بگين...مثلا ...HEY YOU…CHAKERIM..!!!)بعد بزنه به شونم و بگه:هي رفيق ..برو جلو من پايتم....!!!
فكر كن...نه فقط فكر كن...اصلا تو بند اين نباش كه چرا و نه و نميشه و ....نه ..فقط به صحنه اي كه گفتم فكر كن....اين كه ما دو نفر ، يعني من و اين رفيقم(نميدونم كه من چند نفرم...دو تامون يه نفريم...يا هر كدوم جدا، يا هر كدوم دو نفريم...!!!) به همين راحتي تونستيم باهاش ارتباط برقرار كنيم...
يعني فقط دوست دارم بهش فكر كني...ميگفت كه يه شب احساس كرده كه خدا ،اونجا ،روي اپن آشپزخونه نشسته و داره پاهاشو تكون ميده...تصور کن (اگه حتی تصور کردنش سخته یا حتی جرمه, که هر دوتاش هست ) ...به همين نزديكي...
بقيشو خودت تصور كن...ميتوني بري پهلوش و يه ليست از همه خواسته هات بدي تا امضا كنه...و تو..
نميدونم شايد هم هوس كني بري جلو و توي چشمش نيگا كنيو همه چيو فراموش كني
توي چشماي خدا...خودِ خودِ خدا.....به همين نزديكي..
حتي ميتوني پاتو از اينم فراتر بذاري رفيق...
فكر كن داري ميري دنبال يه نفر كه خيلي دوسش داري....يه تي شرت سورمه اي پوشيدي كه يه خط سفيد داره ، با يقه سه دگمه...(مال خودت هم نيست..مال رفيقته، ولي چون تو خوشت اومده ميپوشيش!!!)، بعد ميتوني تصور كني، كه خدا نشسته اونجا، روي صندلي و بهت نيگا ميكنه و ميخنده...ميگه: عطر بزن، خيلي مهمه كه خوشبو باشي!!!! بعد با دست خودش(اشتباه نكن...خودِ خدا رو ميگم) يقهً پيرهنتو كه برگشته درست ميكنه و ميگه: حالا بهتر شد....بزن بريم...!!!! فكر كن..
neeeyy..na na na...بعد واست موزيك ميذاره....… پسر چه هيجاني...!!!!
just imagin it ..!!!سعي كن بهش فكر كني...تصورش كن...هر جور كه دوست داري...
اين يه چيزي شبيه مقدمه بود براي اينكه شروع كنيم...قراره اينجا بنويسم...راجع به خيلي چيزا....
از بوي عطر خفه كننده اون پسره، تا شلوار رامين كه چرا اينقدر تنگه ...از گربه اي كه كيسهُ آشغالو پاره ميكنه تا محمود احمدي نژاد.... چه شباهتی
قرار نيست كه چرند بنويسم..ولي بعضي وقتا پيش مياد ديگه..بي خيال
از اسكيزو فرني عزيز تشكر بايد كرد كه بهمون خيلي حال داده و قول داده كه هوامونو داشته باشه...آدم وقتي ميخواد وبلاگ بنويسه و يكي مثل اسكيزو پشت سرشه....مثل اينه كه...چه ميدونم ..خيلي باحاله ديگه...
فقط خدا كنه بد نومش نكنيم...!!!!
بدین سان اولین پست پرتاب شد...
 

 

 

 

 

 

16 February 2006

 

یک دو سه ... امتحان می کنیم
 

 

 

HOME

MAIL

 

 

DAILY

روز آنلاین

صبحانه

شرق

دوم دام

روز آنلاین

FRIENDS



ARCHIVES
February 2006 / March 2006 / April 2006 / May 2006 / July 2006 / August 2006 / September 2006 / October 2006 / November 2006 / December 2006 / January 2007 / February 2007 / March 2007 / June 2007 / July 2007 / September 2007 / October 2007 / November 2007 / March 2008 / April 2008 / June 2008 /


Powered by Blogger