11 March 2006
دختر سیه مو در امتداد چمنزار به سوی او می آمد .
به یک حرکت لباسهایش را از تن بر درید وبا نفرت به کناری انداخت...
بدنش سفید و لطیف بود, اما هوسی در او بر نمی انگیخت
در واقع نگاهی به او نیفکند....
آنچه در این لحظه مایه حیرت او شده بود , ستایش برای شیوه به دور افکندن لباس بود..
این کرشمه فریبا و بی اعتنا , جلوهء به فنا سپردن کل فرهنگ وکل نظام فکری داشت .
گویی " ناظر کبیر " , " حزب " و" پلیس اندیشه " را میتوان به یک کرشمهء با شکوه بازو
به درون عدم روانه ساخت
چنین حرکتی نیز به دوران باستان تعلق داشت..!!
جرج ارول _ 1984
این کلمات آنقدر قدرت نفوذ دارند به نظرم , که آدم رو به فکر وادارند
اون زمانهایی که از بعضی چیزا خسته میشی, یا تفکرات اطرافیان آزارت میده...
وقتی از آنچه که باید رعایت کنی ولی دلیلی براش نمیبینی خسته میشی
وقتی ار حماقت توده ها رنج میبری!!
از فرهنگ , از مذهب , از رسوم , از این چرندیات و مهملات و خزعبلاتی که عرف نامیده شوند وحالت تهوع رو برات به ارمغان میارن...
کلمه است که میماند ....و انسانها شرمسار کتابها خواهند شد که روزی فرا میرسد که نامشان به زشتترین شکل ممکن بر این صفحات خوانده شود ...
این روزهای آخر سال ....هر دعایی که دارین بکنین ...فقط یادتون نره که اینو حتما ازش بخواین...
که سال بعد مثل امثال نباشه...
انرژی هسته ای تا اطلاع ثانوی همچنان حق مسلم ما ست !!!
DAILY
FRIENDS