19 October 2006

 

این کجا و آن کجا...
حالا حکایت ماست
آمدم بنویسم برای روز قدس و گوسفند شبیه سازی و ارتبا طشون وغیره...
چشمم (یا گوشم ) افتاد به آهنگ آهوی وحشی فرامرز اصلانی...
یاد روزهای خوشمون افتادیم و گیتاری که دو روز در هفته به دوش میکشیدیم به عشق اینکه روزهای ترانه فرامرز رو بالاخره بتونیم بزنیم...
با اونهمه که اون روزا غصه میخوردیم و قصه ای داشتیم برای هرکدوم ، این روزها دغدغه ها کمترند و سنگین تر...دیگه دغدغه نیستن ، سرگیجه ان...
کلاس که تموم میشد با رفیق گرمابه و گلستان آنروزها ، مینشستیم زمین و آسمون و ریسمون به هم میبافتیم و کلی راز و حرف و نقشه برای روزهایی که خواهد آمد و شاخ غولهایی که قرار بود بشکنیم و چه و چه و چه...
حالا که اون روزا اومده ، ما _ یعنی من ،چون رفیق گرمابه و گلستان که هست آنجایی که باید و شاید که میبود و خبری هم مدتهاست که نداریم ازش _ما همچنان نقشه میکشیم و زور میزنیم و دغدغه داریم و هر روز آه میکشیم و آرزو میکنیم وباز زور میزنیم ، یا اینکه فکر میکنیم داریم زور میزنیم
زندگی ما هم اینجوریاس دیگه...
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی ، خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی..
یادش بخیر اون روزایی که حافظ میخوندیم و خوب هم میخوندیم ، کلی برای همه برنامه هامون حال میداد بهمون...
بعد ها که بزرگتر شدیم ، هر زمان که لبی تر کردیم و حریف اهل دلی داشتیم در مجلس ، با صدای شهرام ناظری و شعر حافظ و البته خیام مجلس گرم میکردیم و میکنیم...
من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده ، کشید بار تن ، نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم
و جواد آقا که میرقصید وقتی شجریان میخوند :
می نوش که عمر جاودانی اینست خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و می است و یاران سرمست خوش باش دمی که زندگانی اینست
یاد پدر هم افتادم ...ننویسم به گمانم بهتر باشد
 

 

Comments:
حال و هواي اين پستت با بقيه پستات همچين يه جورايي فرق داشت و البته اين براي مني كه طرفدار تناقضاتم(!) خودش يه سوژه جالبه!

سوالي كه تو پست قبليت مطرح كردي
دقيقا يكي از موارد اختلاف معتزله و اشاعره ست. جالبه نه؟ معتزله مي گن خدا، اون چيزي رو كه عادلانه ست و خوبه انتخاب مي كنه اما اشاعره مي گن نه! اون چيزي كه خدا مي خواد، خوبه و عادلانه ست.... و اين ماجرا ادامه دارد. اگه حسش و داشتي عدل الهي مطهري و يه نگاه بنداز
 
به گمان من باز نوشتن خیلی بهتر از ننوشتن است ...نیستم ؟ هستم. کم کم . خیلی کم تر . خصوصا که این ترم و درس سنگین 6 واحدیمان امان اگر دهد برای حتی سر خاراندن !خلاصه که هستیم و مرسی از لینک و تبریک به خاطر قالب .باز هم مرسی از کامنت . ما به یاد شما هستیم . مطمئن باش.اگر کم تر سر میزنم تو که باید دانشجوهای بدبخت و فلک زده ای مثل مرا درک کنی که متحول شده اند و تصمیمشان برای درس خواند به نام اول ترم افتاده و ترک عادت شب امتحانی بودن را دارند تجربه میکنند .مرسی . خیلی زیاد هم مرسی .
 
Post a Comment



<< Home
 

HOME

MAIL

 

 

DAILY

روز آنلاین

صبحانه

شرق

دوم دام

روز آنلاین

FRIENDS



ARCHIVES
February 2006 / March 2006 / April 2006 / May 2006 / July 2006 / August 2006 / September 2006 / October 2006 / November 2006 / December 2006 / January 2007 / February 2007 / March 2007 / June 2007 / July 2007 / September 2007 / October 2007 / November 2007 / March 2008 / April 2008 / June 2008 /


Powered by Blogger