08 June 2008
اگه واسه بار دوم بهت گفت اسب ، بهش بگو عوضی.
ولی اگه برای بار سوم بهت گفت اسب ، دیگه وقتشه بری واسه خودت یه زین بخری !
The ribi
Lucky Number slevin
19 April 2008
فقط یه خواسته ازت دارم.
بحث حساب و کتاب نیست. نه اینکه فکر کنی من دیگه اون آدم قبلی نیستم ها. نه !
راستش یه چیزایی فهمیدم. چیزای مهم. چیزای بزرگ..
یا لا اقل خودم فکر میکنم بزرگ هستن.
همه اینا کنار. ازت یه چیز میخوام. یه چیز بزرگ.
خدایا خواهش میکنم وجود داشته باش !
با تمام وجود ازت میخوام که باشی. همونی که من فکرشو میکنم باشی. یعنی غیر از اون که دیگه خدا نمیشه !
توی این روزها ، توی این تنهایی لعنتی من. فقط میخوام وجود داشته باشی.
میخوام که اینجا باشی. قبل از اینکه یه روانی تمام عیار بشم ، به من بگو که هستی...
حتی اگه اینجا نیستی ، خواهش میکنم وجود داشته باش.
امروز از بهزاد پرسیدم اون احاسی که توی 24 سالگی داشتی بهتر بود یا حسی که توی 28 سالگی داری ؟
منتظر جواب امیدوار کنندهش بودم برای روزهای خوبی که در راهن.
ولی گفت 24. گفت از 25 به بالا دیگه اون حس خوبت رو نداری. این بزرگ شدن ،عاقل شدن ، منطقی فکر کردن، 28 ساله فکر کردن ، دیگه قشنگیای سابق رو نداره...
خدایا خواهش میکنم فقط وجود داشته باش. این روزا فقط همین مونده که بفهمم تو وجود نداری. قطعه گمشده پازل دیوانگی من ، نبودن توئه . .
خواهش میکنم باش ! همین . . .
15 March 2008
مملکت معتاد زیاد داره ، مملکت خیلی ها رو به اعتیاد کشونده. مملکت....
متاسفم که هممون همه اینارو میدونیم. متاسفم که هیچ غلطی نمیتونیم بکنیم. متاسفم که حتی همین جمله های منم تکراری هستن...
متاسفم . همین .
30 November 2007
همه ما...
همه هم سن و سالها .چی ما رو اینقدر پریشون میکنه ؟
این روزا ، یا این سالها ، هر کجا سرک میکشم ، هر چی میخونم ، هر کیو میبینم ، همه داریم ناله میکنیم...
یکی از این همه هم خود منم. دنبال راه حل نیستم. اعتراضی هم ندارم که چرا اینطوره. فقط جواب سوالم رو میخوام.
فکر میکردم رفقای من اینطوری هستن. فکر میکردم من مشکل دارم. ولی وقتی وارد وبلاگستان شدم ، دیدم نه...
نال زدن و گلایه از روزگار انگار خط اصلی همه ماهاست.
تاریک نویسی رو انگار همه دوست داریم.
چی شده که همه با هم از دنیا ناراضی هستیم ؟ مگر نه اینکه دهه سوم زندگی ، شاد ترین و شیرین ترین دهه ست ؟
پس کجاست ؟
دنبال مشترکات میگردم :
پول ، حتما مشکل ساز هست . اگه بگیم نه و پول شادی نمیاره و خوشبختی نمیاره و زندگی زیباست ، قصه کلثوم ننه گفتیم. همه دور و بری هایی که من میشناسم ، وضع بدی ندارند ، ولی همیشه چیزهایی هست که نداری و نمیتونی داشته باشی ، آزارت میده. پول مسئله مهمیه ، ولی اصلی نیست.
اوضاع مملکت ؟ حتما مهمه و حتما تاثیر گذار . فضای نفس کشیدن ما کمه و ترس زیاد . درست !
ولی اینم نیست. خیلی از جوونای دنیا ، در اوج بحران های سیاسی ، اینقدر تاریک فکر نمیکنند. اینقدر سیاه نمی نویسند و البته اینقدر زیبا سیاه نمی نویسند. تازه خیلی از ماها که بیرون از این حکومت تاریک هستیم ، باز هم تاریک مینویسیم و تاریک فکر میکنیم.
شاید یه جور ژست روشنفکریه ؟ شاید ...
واقعا عجیبه ، نمیشه به کسی زنگ بزنی و بگه " خووووب خووبم ، خدا رو شکر..." و به جاش همه میگن : "بدک نیستم ،به هر بدبختی هست میگذره دیگه..! " یا چیزی با همین مضمون.
چه مرگمونه ؟ کسی میدونه ؟
27 October 2007
میلان کوندرا – زندگی جای دیگریست
18 October 2007
ادعاهای فلسفه درباره جهان به کمک منطق توجیه میشوند ، در حالیکه مذهب اصول خاص خود را به کمک داستان سرایی و افسانه بافی توضیح میدهد.
15 October 2007
DAILY
FRIENDS